رویاهای شیرین خانوم و آقای زیگزاگ

من و دریا و عباس آقا

1391/3/24 5:19
نویسنده : سودابه
893 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دقیق نمیدونم چه تاریخی بود از دستم در رفت اما روز خیلی خوبی داشتیم .عباس آقا عصر اومدن خونمون و با هم رفتیم یه چرخی خوردیم و موزیک sean paul خیلی حال میده خلاصه تو راه ساحلی هد میزدیم و از اونجایی که هوا خوب بود تصمیم گرفتیم پیاده شیم و از هوا لذت ببریم و منم که دوربین به دستم و به عباس جونم گفتم یه جایی و تنظیم کن تا عکس بگیریم دیگه اینجا تیرچه برق کمکمون کرد نیشخندو عکسای خوشمل گرفتیم بدلیل تنبلیه من که نمیام زود به زود آپ کنم روزمو چطوری گذروندمم فقط همین قسمتا یادم مونده بود که اونم تایپ شد تو وب خاطراتمون قلب

زنگ خاطره:موجهای دریا منو یاد روزهای اول عقدمون میندازه که بلا بدور چه بروزمون اومد,صبح جمعه بود هوا بس عالی اولای هوا خنکی بوشهر بود آخرای آبان ماه تصمیم گرفتیم  با هم بریم لب دریا و خوش بگذرونیم ,یه سانحه تصادفم پیش اومد اما خدارو شکر چیزی نشد کمی سپر عقب ضربه دید,خانومه مقصر بود از پشت به ما زدنیشخندخلاصه رفتیم دریا و دیدیم خیلی شلوغه و همه سوار قایق شدن ما هم حالی به حولی شدیمو سوار قایق شدیم و رفتیم تو دل آب شیطان داشتیم لذت میبردیم از اینهمه ترکیب رنگ زیبای خدایی  تو قایق دستمو به آب دریا میرسوندمو وایییییی چه لذتی داشت و بزودی وقت دور زدن تمام شد و پیاده شدیم از بس لذت بردم دلم میخواست باز سوار بشم که جلوتر از مکان اولی سوار یه قایق سیستم دار شدیمو گاوچرانرفتیم باز تو دل دریا ایندفعه بیشتر از حد معمول رفتیم جلو نزدیک کشتی های بزرگ شدیم و شوشو هم واسه خودش قایق می روند و لذت میبرد صاحب قایق هم موزیکای آنچنانی میزاشت مست مس کرده بودیم وباز تایم تمام شد و ما سیر نشدیم ایندفعه رفتیم جت اسکی که وای کاشکی زیاده روی نکرده بودیم دوتایی سوار جت اسکی شدیمو رفتیم شوشو خان بلد نبود برونه .........ما رو تو عمق نسبتا زیاد وارونه کرد تو آب حساب کن توی عمق پاهام به زمین نمیرسید خدا دلم نمیخواد دوباره از این روزا بیاد استرسخیلی ترسناک بود حس کردم من میمیرم اما به لطف جلیقه نجات اومدم رو آب و گروه نجات اومدن و مارو کشیدن بیرون که ظهر خونه مادر شوهرم دعوت بودیم با لباس خیس رفتم خونشون!!!!!!خلاصه سرتون درد نیارم  بریم سراغ عکسا!که تو پست بعدی رمزدار میزارم. 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان اميرحسين
24 خرداد 91 8:59
پس ما منتظر عكسها هستيم

چشم میزاریم یکیش دیشب بهت دادم
مامان ریحان عسلی
24 خرداد 91 11:40
همیشه به خوش گذرونی اونم با عباس آقا باشه منتظرم رمز برام بذار
مامان رومینا
24 خرداد 91 12:29
پیش پیش بگم واسه منم رمز بفرست.(البته اگه دوست داشتی)
شما تاج سری چشم میزارم

خاله ي اميرعلي
25 خرداد 91 18:28
سلام
هميشه ايشالاه ايام به كامتان باشه
خوش به حالتون كه نزديكيد به دريا
من هميشه دوست دارم عكسهايي از عروسي كنار لب دريا بگيرم خيلي عاشقشم[hr

عسیسم ایشالا یکی یکی بخ خواسته هات برسی موفق باشی