من و دریا و عباس آقا
سلام دقیق نمیدونم چه تاریخی بود از دستم در رفت اما روز خیلی خوبی داشتیم .عباس آقا عصر اومدن خونمون و با هم رفتیم یه چرخی خوردیم و موزیک sean paul خیلی حال میده خلاصه تو راه ساحلی هد میزدیم و از اونجایی که هوا خوب بود تصمیم گرفتیم پیاده شیم و از هوا لذت ببریم و منم که دوربین به دستم و به عباس جونم گفتم یه جایی و تنظیم کن تا عکس بگیریم دیگه اینجا تیرچه برق کمکمون کرد و عکسای خوشمل گرفتیم بدلیل تنبلیه من که نمیام زود به زود آپ کنم روزمو چطوری گذروندمم فقط همین قسمتا یادم مونده بود که اونم تایپ شد تو وب خاطراتمون
زنگ خاطره:موجهای دریا منو یاد روزهای اول عقدمون میندازه که بلا بدور چه بروزمون اومد,صبح جمعه بود هوا بس عالی اولای هوا خنکی بوشهر بود آخرای آبان ماه تصمیم گرفتیم با هم بریم لب دریا و خوش بگذرونیم ,یه سانحه تصادفم پیش اومد اما خدارو شکر چیزی نشد کمی سپر عقب ضربه دید,خانومه مقصر بود از پشت به ما زدخلاصه رفتیم دریا و دیدیم خیلی شلوغه و همه سوار قایق شدن ما هم حالی به حولی شدیمو سوار قایق شدیم و رفتیم تو دل آب داشتیم لذت میبردیم از اینهمه ترکیب رنگ زیبای خدایی تو قایق دستمو به آب دریا میرسوندمو وایییییی چه لذتی داشت و بزودی وقت دور زدن تمام شد و پیاده شدیم از بس لذت بردم دلم میخواست باز سوار بشم که جلوتر از مکان اولی سوار یه قایق سیستم دار شدیمو رفتیم باز تو دل دریا ایندفعه بیشتر از حد معمول رفتیم جلو نزدیک کشتی های بزرگ شدیم و شوشو هم واسه خودش قایق می روند و لذت میبرد صاحب قایق هم موزیکای آنچنانی میزاشت مست مس کرده بودیم وباز تایم تمام شد و ما سیر نشدیم ایندفعه رفتیم جت اسکی که وای کاشکی زیاده روی نکرده بودیم دوتایی سوار جت اسکی شدیمو رفتیم شوشو خان بلد نبود برونه .........ما رو تو عمق نسبتا زیاد وارونه کرد تو آب حساب کن توی عمق پاهام به زمین نمیرسید خدا دلم نمیخواد دوباره از این روزا بیاد خیلی ترسناک بود حس کردم من میمیرم اما به لطف جلیقه نجات اومدم رو آب و گروه نجات اومدن و مارو کشیدن بیرون که ظهر خونه مادر شوهرم دعوت بودیم با لباس خیس رفتم خونشون!!!!!!خلاصه سرتون درد نیارم بریم سراغ عکسا!که تو پست بعدی رمزدار میزارم.