من و عباس و گرفتاری..........
سلامممم سلام
من خیلی گرفتار بودم و روزهای شلوغی رو پشت سر گذاشتم.از هفته قبل که دیگه پیدام نشد علت این بود که من گرفتار خرید جهیزیه بودم و با شوشو میرفتمو میومدم که صاحب مغازه جون به لب شده بود از دستم
هی نه من فلان مدل میخوام نه این یکی میخوام اونو نمیخوام که خودمم خسته شده بودم
دیگه خلاصه لوازمو خریدم و گذاشتم خونه مادر بزرگه
دوشنبه 30 /3 رفتم خونه مادر بزرگه و جهیزیرو از وسایلات مادر بزرگه جدا کردم و کلی نق شنیدم و داشتم از میپختم
فقط یادم رفت عکس بگیرم.کم کم داریم برنامه ریزی میکنیم واسه ازدواج دیگه داریم بهش نزدیک میشیم و وارد خونه متاهلی میشیم.
و خلاصه امروزم رفتیم طلا قیمت گرفتیم 66 هزار تومن بود مث که قیمتا اومده پایین!
و اینم از روزگار ما
سودی نوشت:پست بعدی اختصاص به عکسای عقد داره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی