رویاهای شیرین خانوم و آقای زیگزاگ

مسافرت

30 بهمن ماه شوشوی من بلیط هواپیما گرفت که بریم تهران آخه کار داشت باس واسه کارش میرفت آموزش ببینه خلاصه رفتیم تهران پیش خاله ستاره  تا سه روز اول شوشوم از صبح ساعت 8 میرفت تا 7 شب میامد هوای تهرانم سرد بودو نمیشد واقعا بری بیرون تا اینکه خاله سیما زنگ زد و گفت اگه دوس داشتین پیش ما هم بیاین که ما شرمنده خاله سیما شدیمو نتونستیم بریم چون هوای تبریز از تهران خیلی سرد تربود و ایشالا تابستون مزاحمشون میشیم. خلاصه عمو سیامک از بندر عباس اومدو با هم تصمیم گرفتیم بریم شمال (مازندران )5شنبه صبح ساعت 11 رفتیم به بهشت ایران جاده چالوس  که رفتیم یه آشکده بود فوق آلعاده بود آشاش بعدشم رفتیم جلوتر شوشوم و پدر بزرگ امیر حسین چای دشلمه خوردن بع...
15 اسفند 1390

تولد 21 سالگی

    چه لطيف است حس آغازي دوباره، و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس... و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن! و چه اندازه شيرين است امروز... روز ميلاد... روز من! روزي که من آغاز شدم! تولد مبارک لمس بودنت مبارک. و اینم کیک تولد 21 ...
15 اسفند 1390