رویاهای شیرین خانوم و آقای زیگزاگ

عشق یعنی.......(پست ثابت)

عشق یعنی لحظه ای خندیدن و سال ها اشک ندامت ریختن عشق یعنی زنگ تکرار نگاه عشق یعنی لحظه ای زیبا شدن عشق یعنی قطره بودن سوختن عشق یعنی راهی دریا شدن هر چه هست این عشق صد ها قلب صاف با حضورش ‌آبی و بی کینه است عشق یعنی سبز بودن تا ابد عشق رنگ نقره اینه است تو گل گلدان قلب من شدی عشق شد یک برگ از گلدان تو در بهار آرزوها می دهد میوه های عاطفه چشمان تو چشمهایم باز بارانی شدند قلبم اما گشت دریای ز عشق دل گذشت از کوچه های خاطره روح شد مضمون و معنایی ز عشق باید از آرامش دل ها گذشت شادمان چون لحظه دیدار شد بهترین تسکین دل این جمله است باید از پیوند تو سرشار شد.

love

 

یشرح ندارد

سلام،من نتونستم خیلی ازکامنت ها رو جواب بدم علتش این بود دنبال کارای مراسم ازدواجم بودم. از لطف همتون مرسی خیلی تشکر میکنم.تصمیم دارم فعالیتمو کمی بیشتر کنم اگه فیس بوک مجال بده البته خداروشکر دیگه رفتم سر خونه زندگیم مرحله سختی رو گذروندم ایشالا همه جوونا عاقبت بخیر شن.من زیاد نمیتونم توضیح بدم با موبایل دارم پست میزارم.همونطور که تو پست قبلی اختصاص داده بودم این پست و به عکسای عقد اما ایشالا پست بعدی هم عکس عقد هم عروسی با توضیح میزارم ببینید.                                                   پ ن:پست بعدی رمزد...
6 آذر 1391

من و عباس و گرفتاری..........

سلامممم سلام من خیلی گرفتار بودم و روزهای شلوغی رو پشت سر گذاشتم. از هفته قبل که دیگه پیدام نشد علت این بود که من گرفتار خرید جهیزیه بودم و با شوشو میرفتمو میومدم که صاحب مغازه جون به لب شده بود از دستم هی نه من فلان مدل میخوام نه این یکی میخوام اونو نمیخوام که خودمم خسته شده بودم دیگه خلاصه لوازمو خریدم و گذاشتم خونه مادر بزرگه دوشنبه 30 /3 رفتم خونه مادر بزرگه و جهیزیرو از وسایلات مادر بزرگه جدا کردم و کلی نق شنیدم و داشتم از میپختم فقط یادم رفت عکس بگیرم.کم کم داریم برنامه ریزی میکنیم واسه ازدواج دیگه داریم بهش نزدیک میشیم و وارد خونه متاهلی میشیم. و خلاصه امروزم رفتیم طلا قیمت گرفتیم 66 هزار تومن بود مث که قیمتا...
31 خرداد 1391

من و دریا و عباس آقا

سلام دقیق نمیدونم چه تاریخی بود از دستم در رفت اما روز خیلی خوبی داشتیم .عباس آقا عصر اومدن خونمون و با هم رفتیم یه چرخی خوردیم و موزیک sean paul خیلی حال میده خلاصه تو راه ساحلی هد میزدیم و از اونجایی که هوا خوب بود تصمیم گرفتیم پیاده شیم و از هوا لذت ببریم و منم که دوربین به دستم و به عباس جونم گفتم یه جایی و تنظیم کن تا عکس بگیریم دیگه اینجا تیرچه برق کمکمون کرد  و عکسای خوشمل گرفتیم بدلیل تنبلیه من که نمیام زود به زود آپ کنم روزمو چطوری گذروندمم فقط همین قسمتا یادم مونده بود که اونم تایپ شد تو وب خاطراتمون  زنگ خاطره:موجهای دریا منو یاد روزهای اول عقدمون میندازه که بلا بدور چه بروزمون اومد,صبح جمعه بود هوا بس عالی اولای هوا...
24 خرداد 1391

منو درختان باغ بابا!

سلام سلام میخوام  براتون قصه بگم اما چی میخوابین یه شب قبل از رفتن ریحانه خانوم  شکموی خاله! ما عازم باغ شدیم که تو راه باغ   ریحانه خانوم   ماشین عمو عباسی پراز پاستیل خرسی کرد و از خوردن داشت منفجر میشد بعد مامانش میگه بچه من چیزی نمیخوره باورش نمیشه ! حالا همه با هم بگین ماشالا تا چشم نخورده مامانش کچلمون میکنه خلــــاصه ما به باغ رسیدیمو دیدم اووووووووووووووووووووه چه باغ تغییر کرده درختا اندکی رشد کردن  و بعضی گلای بوته ای ثمر کردن!ما رفتیم داخل  و از باغ دیدن کردیم و سوالات عجیبن غریب از باغبانمان آقای دهقانیان(شوهر عمه) اردات خاصی نصبت بهش دارم ,کردم.کلی عکس گرفتم خلاصه ملا افتاد تو کاسه به دقت ...
23 خرداد 1391

جهت اطلاع

سلام دوستان چون میدونم مامانا خیلی گرفتارن من براشون تحقیق کردم و رنگ سال پیدا کردم.  رنگ سال 1391 رنگ نارنجی مایل به سرخ هستش  . و سال 91 سال اژدها نامیده شده است . و روز سه شنبه 1 فروردین ساعت 08:44:27 صبح سال تحویل است.           ...
31 ارديبهشت 1391

دم کردیم از گرما

سلامممممممم اینروزا هوا بس ناجوانمردانه گرماست  و آرزو یه کمی   داریم همش میره طرف شمال کشور بابا خدایکم رحم ما کن اینهمه گرد و خاک واسه ما نفرست !!! دیروز 1/2/91 با شوهری تصمیم گرفتیم بریم بیرون ناهار بخوریم البته لنگه ظهر تصمیم گرفتیم  دیگه ما کمی غذا آماده کردیم بقدی که رژیممون حفظ کنیم خلاصه برک breakنکردیم چشم پوشی کردیم از غذا  ناگفته نماند خیلی گشنمونم بودا  اگه میتونسیم همو میخوردیم دیگه خلاصه ساعت 2 راه اوفتادیمو اینقد شلوغ بود پارک که بزور یه جا اسکان کردیم  ناهار خوردیمو کلی حرف زدیم و شوهری خوابید   و منم که   تنها شدمو مورچه هارو میکشتم  امان از دستشون از ...
31 ارديبهشت 1391